دلتنگی
حس و حال اینجا نوشتن یجوری حالمو خوب میکنه اما این دوری یکم آدمو سرد میکنه ...
اصلا همش تقصیره این فیس بوکه که این بلا را سر وبلاگا آوره ... البته من اونجا هم زیاد فعال نیستم اما تو همین تعداد وبلاگایی که تو پیوندام دارم هم که نگاه میکنم میبینم اکثرشون را غبار گرفته اما تو ف ب تا حدودی هستن ...
این مدت یکمی هم سرم با درس و دانشگاه گرم بود و هست البته ... اما خب اینم بهانه ی خوبی واسه این تنبلی نیست ... پس ای امااااااااااااان از این تنبلییییییییی
من دفتر دیگه ای هم برای نوشتن خاطرات دخملی ندارم و اغلب خاطرات تو عکس و فیلم ثبت شده ... اینجا را واسه دل خودم راه انداختم و اون اولا خیلی رو خودم و این وبلاگ حساب کرده بودم و جای دیگه ای چیزی ننوشتم ... کلی حرفا و حرکات و کارای بامزه ثنا را ننوشتم و یادم رفته و چقدر حیف !
خلاصه رو خودمم نمیتونم حساب کنم با این اوصاف !
دیگه روم نمیشه قول بدم که فعال باشم اما خب سعی ام را میکنم .
این پستم یه دست گرمی تا بیام از این روزای ثنا بیشتر بنویسم به امید خدا.
میدونم دیره ولی بهارتون مبارک

راستی ممنون از دوستای با مرامی که حالمونو پرسیدن و نگرانمون شدن ... ما خوبیم شما هم خوب باشید الهی :*
هرگز فراموش نمیکنم که آن روز عصر، ناگهان ،چه باران شدیدی باریدن گرفت . رحمت بی شمار پروردگار بر ما بارید و کودکم در آغوشم آرام گرفت. آن روز ، دوم مهر یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت بود